#حقانیت#
آینه یقین (ترجمه کشف الیقین)، ص: 461
# در شهر موصل، مردى به نام حمدان بن حمدون حارث عدوى بود که کینه شدیدى نسبت به حضرت على علیه السلام مىورزید [و در هر جا وى را به بدى یاد مىکرد] یکى از اهالى آن شهر که قصد زیارت خانه خدا و عزم مکه داشت براى خداحافظى، نزد او رفت و به او گفت: اگر حاجتى دارى، در انجام آن کوشش خواهم کرد! گفت: حاجت مهمى دارم که انجام آن، بر تو آسان است و آن این است که پس از پایان اعمال حج که براى زیارت رسول خدا به مدینه مىروى پیام مرا به آن جناب ابلاغ کنى و بگویى از چه چیز على تو را خوش آمده بود که دخترت را به او تزویج نمودى؟ آیا شکم بزرگ، یا پاى باریک و یا طاس بودن او مورد شگفتى تو گردیده بود که چنین اقدامى نمودى؟ سپس تأکید کرد که حتما سفارش وى را به آن جناب ابلاغ کند و او را سوگند داد که در این مورد کوتاهى نکند! آن مرد، پس از ورود به مدینه [و تشرف به مرقد پاک رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و زیارت آن حضرت] و برآورده ساختن نیازهاى خویش، سفارش حمدان از یادش رفت، شب هنگام مولى على علیه السلام را در خواب دید که به او فرمود: چرا سفارش وى را ابلاغ نکردى، بامداد آن روز به حرم مطهر شرفیاب گردید و سفارش حمدان را به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رساند، سپس به منزل رفت و خوابید، بار دیگر على علیه السلام را در خواب دید که دستش را گرفته و با خود وى را به خانه حمدان برد و در را گشود و با کاردى که در دست داشت، سر از تنش برگرفت و کارد خون آلود را به ملافه مالید و سپس در سقف منزل جاى داد و از منزل خارج شد، پیام رسان از خواب بیدار شد و ماجرا را براى رفقایش تعریف کرد و تاریخ خواب را یاد داشت نمود.
[اما در منزل حمدان در موصل نیمه شب صداى شیون به حدى بلند شد] که حاکم موصل از خواب پرید و از حادثه جویا شد، به وى گزارش دادند که صاحب منزل را در رختخوابش سر بریدهاند! حاکم دستور داد براى تحقیق و بررسى واقعه، همسایگان و کسانى که از آنها مشکوک بود، دستگیر و بازداشت کنند! مردم موصل از این جریان به شدت در شگفت بودند که این جریان به چه صورت واقع شده، زیرا نه قفل منزل شکسته
شده بود و نه رد پایى در منزل وجود داشت و حاکم نیز از این جریان سخت متحیر بود و نمىدانست در این مورد باید چه کار کند؟ زیرا ورود هیچ کسى از خارج منزل به آنجا ممکن نبود به اضافه که هیچ علامتى از ورود کسى وجود نداشت و از خانه هم چیزى سرقت نشده بود! اما همسایگان و افراد مشکوک همچنان در زندان، تحت بازپرسى قرار داشتند، ولى راه حلى براى این مشکل پیدا نشد، تا آن زمان که حاجیان به وطن بازگشتند و خواب بیننده، متوجه شد که همسایگان در زندان هستند! علت را پرسید، در جواب گفتند: حمدان را در منزلش، سر بریدهاند و حاکم براى تحقیق، همسایگان را زندانى نموده است! آن مرد با تعجب و با صداى بلند تکبیر گفت سپس گفت: صورت خوابنامه را که نوشته بود، بیرون آوردند و قرائت کردند و متوجه شدند که آن شخص درست در همان شبى که آن حاجى خواب دیده بود، کشته شده است. آنگاه در جمع مردم به خانه مقتول رفتند، نخست به مردم گفت تا ملافه را بیرون آوردند و آثار خون را به آنان نشان داد و جریان را تعریف کرد، سپس گفت: تا کارد خون آلود را از سقف آوردند و به آنها نشان داد، حاکم و همه مردم در حالى که از جریان شگفت زده بودند، فرمان داد تا زندانیان را آزاد کنند، زیرا فهمیدند آن خواب از رؤیاهاى صادقه است که در آن تردیدى وجود ندارد، سپس مردم به حقانیت مولى اعتراف نمودند و این جریان از الطاف الهى بود که در حق ذریه آن حضرت به وقوع پیوست.
آخرین نظرات